کارنامۀ تیرۀ رهبر انقلاب کوبا ( رهام برکچی زاده )
فیدل کاسترو با نام کامل فیدِل آلخاندرو کاسترو روث، سیاستمدار و مبارز انقلابی کوبایی در اوت 1926 متولد
شد. وی از زمان تحصیل در رشتۀ حقوق در دانشگاه هاوانا ترویج اندیشههای چپگرایانۀ خود را آغازید. سپس
با گذران دورانی از مبارزات چریکی در کلمبیا و جمهوری دومینیکن علیه دولتهای راستگرای این کشورها،
با نیت آغاز مبارزات انقلابی برای سرنگونی دولت وقت کوبا، مجدداً عازم این کشور شد. پس از شکست عملیات
طرحریزی شدۀ کاسترو برای حمله به پادگانهای مونکادا در 1953 ، او دستگیر و با وجود محکومیت 15 ساله،
با عفو رئیسجمهور باتیستا تنها پس از یکسال آزاد شد! پس از آن از کوبا گریخته و خود را به مکزیک رساند و
برای بار دوم به منظور سرنگونی دولت کوبا با نیروی مبارز کوچکی سوار بر قایقی عازم این کشور شد. سپس با
پیروزی انقلاب در 1959 ، او با مقام نخستوزیر رهبری کشور را بدست گرفت؛ رهبریای که 47 سال در چنگ
او باقی ماند. این تمامیتخواهی و اقتدارگرایی روشمند، به دوران رهبری شخص او محدود نماند؛ به طوری که
از زمان کنارهگیری کاسترو از قدرت در سال 2006 تا امروز نظام سیاسی کوبا با تأیید صریح رائول کاسترو، برادر
و جانشین فیدل، همچنان تکحزبی باقیمانده است. اما تداوم چنین رویهای بدون سرکوب بیوقفۀ رسانهها،
نهادهای مدنی و فعالان سیاسی ممکن نمیشود.
نیم قرن تسلط بلامنازع کاسترو بر کشور کوبا، بار سنگینی از تباهی را بر شانۀ این کشور نهاد که برداشتن آن
زمانهای مدیدی به طول میانجامد. از اقدامهای نسنجیدۀ سیاسی کاسترو در تضعیف بنیۀ اقتصادی کوبا،
دخالتهای نظامی گسترده و البته بیسرانجام در کشورهای گوناگون آمریکای لاتین همچون شیلی، نیکاراگوئه،
گرانادا و همچنین پیروی از پروژۀ چگوارا برای تلاش به منظور شکلدهی به جنبشهای چریکی در بولیوی، پرو
و آرژانتین بود که شکست آن کوششها، روابط این کشورها را با کوبا تیره نمود؛ کوششهایی که با توجیه حمایت
از جنبشهای انقلابی رهاییبخش خلق، و به هزینۀ خلق تنگدست کوبا انجام شد! با اینحال هزینههای بیحساب
برنامههای نظامی کوبا به آمریکای جنوبی محدود نماند، و به زودی به قارۀ آفریقا هم کشیده شد و حتی در
مواردی با ارسال پیادهنظام کوبایی به برخی کشورهای آفریقایی همچون آنگولا، سومالی، الجزایر و کنگو به منظور
حمایت از گروههای چریکی چپگرا عمیقتر و بغرنجتر شد.
فارغ از دخالتهای نظامی کوبا در کشورهای متعدد جهان که برای کشور کوچک و کمدرآمدی همچون کوبا بار
سنگینی بود، دولت این کشور به دلیل گرایش خود به اتحاد جماهیر شوروی و همچنین همسایگی با ایالات
» خلیج خوکهای « متحده - به خصوص پس از شکست عملیات CIA - ناچار بود سهم بزرگی از بودجه را به
گسترش برنامههای نظامی اختصاص دهد. تحت تصدی فیدل کاسترو، ارتش کوبا در مدتی کوتاه به هزینۀ مردم
کوبا، حجمی دوبرابر دوران پیش از انقلاب پیدا کرد. افزون بر آن، برای خنثیسازی تحرکات احتمالی ضد انقلاب
( » کمیتههای مدافع انقلاب « در ارتش، کاسترو یک نیروی بسیج مردمی نیز به موازات آن ایجاد کرد و بر آن CDR )
نام نهاد؛ نهادی که با گسترش دامنه و فعالیت آن، به تدریج تمامی اتحادیههای تجاری و نشریات مستقل را ملغی
نمود.
در عرصۀ حقوق بشری کارنامۀ دولت کاسترو حتی بیش از عرصههای دیگر اسفبار بود. کنترل تمامیتخواهانۀ
دولت کاسترو، گروههای جمعیتی متکثری را تحت تاثیر قرار داد. برای مثال مراسم پروتستانها به بهانۀ همکاری
با امپریالیسم جهانی در 1963 ممنوع شد. به علاوه فعالیت کلیسای کاتولیک نیز تدریجاً محدود شد.
همجنسگرایان نیز برای مدتی مدید مغضوب نظام کاسترو بودند و تا سال 1967 در کمپهای نظامی محبوس
برای کنترل » شورای فرهنگی ملی « میشدند. یکی از اقدامات کاسترو در جهت سرکوب آزادی بیان، تأسیس
روشنفکران و هنرمندان منتقد دولت بود؛ به طوری که دستگیری شاعر سرشناس کوبایی هربرتو پادیلا، خشم
جهانی را علیه اقدامات سانسورگرانۀ کاسترو برانگیخت.
در عرصۀ خارجی هم با وجود اینکه حمایتهای بیدریغ نظامی و سیاسی کاسترو از جنبشهای انقلابی آفریقایی
با اسرائیل، برای او محبوبیت بسیاری » یوم کپور « و عربی و از جمله اعزام نیرو برای حمایت از اعراب در جنگ
در میان سران سوسیالیست و پانعرب خاورمیانه و جهان عرب به ارمغان آورده بود )که البته ارمغانی برای ملت
کوبا نداشت( اما وابستگی بیش از حد کوبا به شوروی، منجر شده بود که کاسترو مواضعی صریح و علنی علیه
بهار « جنبشهای آزادیخواهانۀ آسیا و شرق اروپا اتخاذ کند که شاید مهمترین آنها موضعگیری کاسترو علیه
و در دفاع از سرکوب دولت مردمی چکسلواکی به دست نیروهای پیمان ورشو بود. » پراگ
در عرصۀ اقتصادی، علیرغم موفقیتهای اولیۀ کاسترو در گسترش برنامههای خدمات اجتماعی از جمله آموزش
و بهداشت همگانی، ریشهکنسازی بیخانمانی و جادهسازی، با مهاجرت گستردۀ نخبگان و تکنیسینها به دلیل
سیاستهای محدودکننده و کنترلگرانۀ دولت، رشد اقتصادی کوبا به سرعت کاهش یافت. ضعف مدیریتاقتصادی کشور به حدی گسترده شد که در 1962 - سه سال پس از پیروزی انقلاب - علیرغم ادعای دولت
مبنی بر خودکفایی در تولید غذا، کمبود خوراک در نقاطی از کوبا همچون کاردناس (Cárdenas) منجر به
شورش شد. مشکل از آنجا آغاز شد که در این شهر ساحلی، ماهیگیران در برابر مصادرۀ دولتی یا به اصطلاح
شرکتهای ماهیگیری مقاومت نموده و اغلب به فلوریدا مهاجرت کردند. به دنبال این اتفاق شهر با » ملیسازی «
کمبود مواد غذایی روبرو شده و شورشی در آن شکل گرفت.
علیرغم بهبود موقت وضعیت اقتصادی کوبا در میانۀ دهۀ 70 به دلیل افزایش جهانی قیمت شکر، کوبا در دهۀ
80 میلادی در رکود سهمگینی فرو رفت که باعث افزایش مهاجرت قانونی و غیرقانونی از این کشور به سمت
ایالات متحده و کشورهای دیگر شد؛ به طوری که در یک شوک مهاجرتی در سال 1980 قریب به 120 هزار تن
از مردم کوبا از بندر ماریل راهی ایالات متحده شدند.
باعث شد که پس از روی کار آمدن گورباچوف » خالص « باور کاسترو به کمونیسم ارتودوکس یا به تعبیر خودش
در شوروی و ارائۀ طرحهای اصلاحی پروسترویکا و گلاسنوست توسط او، در کنار دیگر کمونیستهای سنتی
علیه گورباچوف موضع گرفته و به رهبران شوروی بیم دهد. با این وجود امید کاسترو به بازگشت شوروی به
سیاستهای لنینیستی توسط یلتسین نقش بر آب شد. یلتسین حزب کمونیست شوروی را منحل و نیروهای روس
را از کوبا بیرون کشید.
با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد، انگیزۀ کاسترو برای دفاع سرسختانه از ایدههای کهنهاش کاهش یافت،
اما همچنان در برابر اصلاحات اقتصادی از قبیل تأسیس کارگاههای خودگردان، خصوصیسازیهای محدود، ارائۀ
مجوز برای ایجاد بازارهای نسبتاً آزاد )نیمه مقید( از یک سو و گشایش سیاسی از راه برگزاری انتخابات آزاد
مستقیم )و نه شورایی( و فراهم شدن امکان ایجاد احزاب جدید، مقاومت نشان میداد. با این وجود در آستانۀ
هزارۀ جدید، صنعت توریسم در کوبا تا حدی رونق گرفت و اتفاقاً رواج همین صنعت باعث ترویج دوبارۀ
روسپیگری در کشوری شد که با روشهای پلیسی و نه تثبیت استانداردهای فراگیر رفاهی، آن را از آغاز محدود
کرده بود. علاوه بر صنعت توریسم که نقش اصلی را در رشد اقتصادی 20 سال اخیر کوبا ایفا کرده است، فراهم
بعد از دههها محدودیت مالکیت خصوص ی ابزار تولید، و برقرار شدن نظام مالیاتی » خوداشتغالی « شدن امکان
متناسب با آن از 1996 ، محرک مهم دیگری برای افزایش چشمگیر رشد اقتصادی کوبا بود.
رشد اقتصادی بسیار پایین – و گاهاً منفی – کوبا مهمترین شاهد و دلیل برای اشتباه بودن سیاستهای کمونیستی
افلاطی کاستروست. بهترین روش برای نشان دادن واماندگی تاریخی کوبا، مقایسۀ اقتصاد آن با سایر کشورهای
همجوار کوبا در آمریکای لاتین، در پیش از انقلاب و امروز است. در حالی که سرانۀ تولید ناخالص ملیِ کوبا در
سال 1958 در آمریکای لاتین و حوزۀ دریای کارائیب رتبۀ سوم را داشت، در سال 2007 )یک سال پس از ترک
قدرت توسط کاسترو( رتبۀ حدوداً دهم را اختیار کرده است. با این وجود، کوبا دورۀ تازهای از رشد اقتصادی را
از 2005 و پایان صدارت فیدل کاسترو آغاز کرده و میتوان برای آن چشمانداز بهتری را تصور نمود.
با اینهمه، نکات مثبتی هم در کارنامۀ سیاسی فیدل کاسترو دیده میشود که از جملۀ آنها میتوان به نرخ پایین
بیکاری در اغلب دورۀ رهبری او بر کوبا )علیرغم بهرهوری بسیار پایین(، سطح پایین اختلاف توزیع درآمد میان
شهروندان )علیرغم پایین بودن کلی سرانۀ درآمد( و همینطور رشد صنعتی توأم با رعایت ملاحظات
زیستمحیطی اشاره کرد. اما در نهایت الگوی مدیریتی حزب کمونیست کوبا، همچون دیگر دولتهای انقلابی و
احزاب کمونیست سدۀ بیستم، الگویی از شکست و واپسروی تاریخی است.
به قلم رهام برکچی زاده
نظرات
ارسال یک نظر